دانلود انواع فایل های آموزشی

انواع مقاله وپاورپوینت وطرح توجهی و مقاله ترجمه شده و پروژه ونمونه سوالات و سایر محصولات

دانلود انواع فایل های آموزشی

انواع مقاله وپاورپوینت وطرح توجهی و مقاله ترجمه شده و پروژه ونمونه سوالات و سایر محصولات

کلمات کلیدی

پاورپوینت معماری ارگانیک و رایت

پروژه کارآفرینی مهد کودک

گزارش کارآموزی خط تولید ساخت و مونتاژ وانت پیکان

دانلود پاورپوینت پمپ های هیدرولیکی

ترجمه مقاله بررسی مسائل راهبردی فناوری اطلاعات

پاورپوینت مدیریت کیفیت جامع

پاورپوینت نمودار تعادلی آهن وکربن FE-C

مقاله ویژگیهای ظروف فلزی غیر قابل نفوذ برای نگهداری مواد غذائی

ترجمه مقاله تئوری محدودیت ها و حسابداری

تحقیق میزان اثر فاکتورهای اقتصادی تغذیه در لبنیات سازی

تحقیق مراحل تهیه قند از چغندر قند

مقاله کاتالیزگرها و مکانیسم عملکرد و کاربرد آنها در صنایع

مقاله فرایندهای غشایی و کاربرد آنها در صنایع لبنی

در تهیه نوشیدنیهای تخمیری

تحقیق دوغ کره

تحقیق تولید سبزیجات خشک و انواع برگه میوه ها

پاورپوینت تاثیر عناصر سنگین بر تغذیه

پروژه بررسی رابطه دینداری و میزان طلاق بین زنان شهر تهران

پروژه موردبررسی در شرکت ایرالکو EFQM

دانلودتحقیق ویندوز ۲۰۰۳ سرور

پروژه شرکت ماژین صنعت

طرح احداث شرکت ماکارونی

طرح توجیهی تولید الکترود

تحقیق و بررسی شرکت تولید آب معدنی و خدمات آن

طرح توجیهی عملیات حسابداری کارگاه تولید نقل

تحقیق صورتهای مالی شرکت مهندسان مشاور‌آستان قدس رضوی

طرح توجیهی صندلی مقوایی

ترجمه مقاله محیط محاسبات ابری علمی کارآمد برای شبیه سازی مواد

کارآفرنی تولید صابون

تحقیق – بررسی شخصیتی در بازیگران گروه های مختلف تئاتر

حکایت زیبا از گلستان سعدی

شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۳۷ ب.ظ
حکایت زیبا از گلستان سعدی
مجموعه : حکایت های جالب
3 حکایت زیبا از گلستان سعدی

حکایت اول:

 

دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـه الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند — نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم — که زور مردم آزاری ندارم ؟

 

حکایت دوم:

 

یکی از حکما را شنیدم که می گفت : هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آ«کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند .

سخن را سر است اى خداوند و بن

 میاور سخن در میان سخن

 خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش

 نگوید سخن تا نبیند خموش

 

حکایت سوم:

 

منجّمی به خانه درآمد ، یکی مرد غریبه را دید که با زن او  نشسته است . فریاد و فغان کرد و دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب به پا خاست . حکیمی که در حال گذر بود گفت :

تو بر اوج فلک چه دانی چیست — که ندانی که در سرایت کیست ؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی